Friday, November 7, 2008

درهم بر هم

به یاد دوران بارداری که ساعتها فارغ از همه عالم در حالیکه به رباعیات خیام یا غزلیات مولوی با صدای احمد شاملو گوش می دادم، قطعه های ظریف تابلوی معرقم رو اره می کردم ، امروز یک دل سیر این اشعار محبوبمو شنیدم منتها نه در حال معرقکاری، در حال ویرایش یک مقاله که سرنوشتش برام خیلی مهمه...
ای آفتاب حسن برون آ دمی ز ابر کان چهره مشعشع تابانم آرزوست
...
زین همرهان سست عناصر دل گرفت شیر خدا و رستم دستانم آرزوست
جانم ملول گشت ز فرعون و ظلم او آن نور و طور و موسی عمرانم آرزوست
زین خلق پرشکایت گریان شدم ملول آن های و هوی و نعره مستانم آرزوست


این دفعه شنیدن این اشعار با اون موقعها یه تفاوت خیلی بزرگ داره: اون موقعها پارسا با صدای متناوب و یکنواخت اره مویی توی شکمم می خوابید یا حرکات خیلی ملایمی می کرد، ولی الان می دوه و من نمیدونم چطوری کامپیوتر رو از دستش نجات بدم!واقعا که آدم گاهی از کجا به کجا می رسه...از پشت میز آشپزخانه در نهایت آرامش در خاور میانه، به پشت میز یک آشپزخانه دیگه در کنار اقیانوس آرام با مقدار کمتری آرامش!
این دفعه باید در نشونه گیریم یه کم دقت کنم! تیرمو خیلی بلند انداختم!
راستی یه اتفاق خوب دیگه که این روزها اینجا خیلی سر و صدا کرده، تصویب اینه که ازدواج همجنسگراها از لحاظ قانونی در کالیفرنیا به رسمیت شناخته نخواهد شد.این هم جزو اون لوایحی بود که بین مردم به رای گذاشته شد و با 55 در مقابل 45 درصد تصویب شد. داشتم دیگه کاملا از هر گونه تشابه فکری با مردم اینجا قطع امید می کردم ولی انگار یه چیزایی در وجود آدمیزاد هست که نژاد روش اثر نمیذاره..راستش در میدان عمل، احترام گذاشتن یا پذیرفتن همه افکار برای من کاریست بس غیرممکن! من که دیگه در عمق تعاریف کلماتی مثل آزادی بیان و فکرونظم و بی نظمی و ... گم شدم.آدم وقتی آدم از یک جامعه با محدودیت مطلق بیاد وسط یک جامعه با آزادی مطلق، همین بلا سرش میاد.حالا ما کلاه خودمونو محکم گرفتیم، ولی دفترچه تعاریفمون از مسایل هی دچار خط خوردگی و حذف و اضافه میشه! نسخه نهایی کی آماده میشه،با خداست...فکر کنم یه کم باید مثل اینا عمقمو کم کنم! و به قول خودشون فان داشته باشم!!!!!!!!

2 comments:

Anonymous said...

خیلی وقته نیومدم اینجا - ببخشید که تنبلی کردم. راستش دلم خیلی می خواست اینروزها رو بهم نزدیک بودیم و تلافی خیلی چیز ها که برام عقده شدخ بود رو در می آوردیم - بخصوص اون سفر 5 نفره که حالا میشد 8 نفره باشه!

me said...

way be ghole to sara joon weblogdari vaghean kareh moshkelieh va man bargashtam va didam ke to koli chiz too weblog neveshti, ba khoondane webloge to mifahmam ke cheghadr delam tang shode va cheghadr ba neveshtehat ehsase khoobe nazdiki mikonam bevije ke ba khate ghashange farsi minivisi.